کد مطلب:129535 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:202

تبادل نامه میان عمر سعد و ابن زیاد
آنـگـاه عـمـر سـعـد خـطاب به عبیداللّه زیاد نامه ای نوشت كه متن آن به روایت طبری چنین بـود: بـسـم اللّه الرحـمـن الرحـیـم. امـا بـعـد، وقـتـی نزدیك حسین فرود آمدم، كس پیش او فرستادم و پرسیدم كه چرا آمده، در پی چیست و چه می خواهد؟ در پاسخ من گفت: مردم این سرزمین به من نامه نوشتند و پیك هایشان نزد من آمدند و از من خواستند كه بیایم و من نیز چـنـین كردم. حال اگر مرا نمی خواهند و نظری جز آنچه فرستادگانشان به من گفته اند دارند، از نزد آنها باز می گردم. [1] .

طـبـری در ادامه مـی نـویـسـد: چـون نـامـه را برای ابن زیاد خواندند گفت: اكنون كه به چـنـگـال مـا گـرفـتـار آمـده است، امید رهایی دارد، اما مفری نیست. و نیز در پاسخ عمر سعد نـوشـت: بسم اللّه الرحمن الرحیم. اما بعد، نامه ات به من رسید، و آنچه را گفته بودی فهمیدم، به حسین به پیشنهاد كن كه خود و همه اصحابش با یزید بن معاویه بیعت كنند؛ و اگر چنین كرد، نظر خویش را خواهم گفت، و السلام. [2] .

در روایت دینوری آمده است: چون نامه عمر بن سعد به ابن زیاد رسید در پاسخ او نوشت: نـامه ات را فهمیدم، به حسین پیشنهاد كن كه با یزید بیعت كند، اگر با همه ی كسانی كه بـا اویند بـیعت كرد، به اطلاع من برسان، تا نظرم را به آگاهی ات برسانم! چون نامه اش به عمر سعد رسید، گفت: گمان ندارم كه ابن زیاد خواهان فرجام نیك باشد!

آنگاه عمر سعد نامه ی ابن زیاد را در نزد حسین (ع) فرستاد!

امـام حـسـین (ع) به پیك گفت: هرگز این پیشنهاد ابن زیاد را نخواهم پذیرفت، آیا جز مرگ چیزی هست؟ من به آن خوشامد می گویم!


چـون عـمـر سـعد این موضوع را به عبیداللّه نوشت، خشمناك شد و همراه یارانش به نخیله رفت... [3] [4] .


[1] همان، ص 311.

[2] همان.

[3] نـخـيـله آبـي اسـت در سـمـت راسـت راه، نـزديـك مـغـيـثه و عقبه، به فاصله هفت مـيـل از جـويّ واقـع در غـرب واقـصـه، مـيـان آنـجـا تـا حـفـيـر سـه مـيـل فـاصـله است... و نخيله: تصغير نخل، جايي است نزديك كوفه در سوي شام؛ همان جـايـي اسـت كـه عـلي (ع) پـس از شـنيدن خبر قتل كارگزار خويش در انبار، به آنجا رفت. (ر.ك: معجم البلدان، ج 5، ص 278).

[4] الاخبار الطوال، ص 254.